در سوگ فروغ فرخزاد - شعری از احمد شاملو
به جُستجوی تو
بر درگاهِ کوه میگریم،
در آستانهی دریا و علف...
به جُستجوی تو
در معبرِ بادها میگریم
در چارراهِ فصول،
در چارچوبِ شکستهی پنجرهیی
که آسمانِ ابرآلوده را
قابی کهنه میگیرد...
.
به انتظارِ تصویرِ تو
این دفترِ خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد..؟
.
جریانِ باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهرِ مرگ است...
و جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد...
.
پس به هیأتِ گنجی درآمدی:
بایسته و آزانگیز
گنجی از آندست
که تملکِ خاک را و دیاران را
از این سان
دلپذیر کرده است..!
.
نامت سپیدهدمیست که بر پیشانیِ آسمان میگذرد
متبرک باد نامِ تو..!
.
و ما هم چنان
دوره میکنیم
شب را و روز را
و هنوز را ...
نظرات()